برای دهه‌ها، نویسندگان علمی‌تخیلی تلاش کرده‌اند ما را برای تماس احتمالی با موجودات فرازمینی آماده کنند. حاصل این تلاش‌ها مجموعه‌ای از کلیشه‌های تکرارشونده بوده است؛ از تهاجم گونه‌ای جنگ‌طلب گرفته تا موجودات فوق‌تکامل‌یافته که می‌کوشند با انسان ارتباط برقرار کنند، از فرازمینی‌های خیرخواهی که برای نجات ما می‌آیند تا گونه‌های شیطان‌صفتی که به آزمایش‌های پزشکی عجیب و غریب دست می‌زنند.

اما بر اساس پژوهش‌های جدید، این نمونه‌ها به احتمال زیاد نماینده نخستین تماس واقعی نخواهند بود. دلیل این موضوع تنها غیرواقعی بودن آن‌ها نیست، بلکه به انگیزه‌هایی بازمی‌گردد که ممکن است یک گونه دیگر را به تماس با ما سوق دهد و همچنین به این نکته که چنین انگیزه‌هایی چگونه نوع سیگنال رصدی مورد استفاده برای اعلام حضور را تغییر می‌دهند.

یک مقاله پژوهشی تازه با عنوان The Eschatian Hypothesis نوشته دیوید کیپینگ قرار است در مجله Monthly Notices of the Royal Astronomical Society منتشر شود. کیپینگ در محافل علمی چهره‌ای شناخته‌شده است، زیرا مدیریت آزمایشگاه Cool Worlds Lab در دانشگاه کلمبیا را بر عهده دارد. او همچنین میزبان یک کانال محبوب یوتیوب با نام Cool Worlds است. تمرکز Cool Worlds بر سیارات فراخورشیدی با مدارهای گسترده است، اما موضوعاتی مانند هوش فرازمینی نیز در آن بررسی می‌شود.

در این مقاله جدید، کیپینگ توضیح می‌دهد که نخستین شناسایی یک جرم اخترفیزیکی معمولاً نماینده کل آن رده نیست. در عوض، به دلیل روش‌های آشکارسازی و سوگیری‌های آن‌ها، ما ابتدا پدیده‌هایی را کشف می‌کنیم که دارای نشانه‌های رصدی بسیار قوی هستند. تاریخ اخترشناسی سرشار از چنین نمونه‌هایی است.

تاریخ کشف سیارات فراخورشیدی نمونه روشنی از این پدیده را نشان می‌دهد. نخستین سیارات فراخورشیدی در اوایل دهه ۱۹۹۰ پیرامون تپ‌اخترها شناسایی شدند. امروزه می‌دانیم که این موارد نماینده جمعیت کلی سیارات فراخورشیدی نبودند. در بایگانی سیارات فراخورشیدی ناسا که بیش از ۶,۰۰۰ سیاره را در بر می‌گیرد، کمتر از ۱۰ سیاره پیرامون تپ‌اخترها یافت شده‌اند. دلیل کشف آن‌ها این بود که تپ‌اخترها مانند فانوس‌های کیهانی با زمان‌بندی فوق‌العاده دقیق عمل می‌کنند و وجود سیارات در مدارشان این دقت زمانی را به‌طور محسوسی تغییر می‌دهد. این موضوع هیچ ارتباطی با فراوانی واقعی چنین سیاراتی نداشت.

همین مسئله درباره ستارگانی که با چشم غیرمسلح می‌بینیم نیز صادق است. بسته به شرایط، حدود ۲,۵۰۰ ستاره در آسمان شب قابل مشاهده‌اند و نزدیک به یک‌سوم آن‌ها ستارگان غول تکامل‌یافته هستند. اما در واقعیت، به هیچ وجه یک‌سوم کل ستارگان جهان از این نوع نیستند. دلیل دیده شدن آن‌ها، شدت بسیار بالای سیگنال رصدی‌شان است. سوگیری دید انسان باعث می‌شود این ستارگان به‌راحتی به چشم بیایند، در حالی که نزدیک‌ترین همسایه ستاره‌ای ما دیده نمی‌شود، زیرا یک کوتوله سرخ است؛ نوعی ستاره‌ی بسیار فراوان اما کم‌نور.

کیپینگ این پدیده را به مسئله نخستین تماس با تمدن‌های فرازمینی تعمیم می‌دهد. او می‌نویسد «اگر تاریخ راهنمای ما باشد، شاید نخستین نشانه‌های هوش فرازمینی نیز نمونه‌هایی بسیار نامعمول و پرسروصدا از کل این رده باشند». او برای توضیح این موضوع به ابرنواخترها اشاره می‌کند؛ پدیده‌هایی که به‌شدت درخشان و به‌راحتی قابل مشاهده‌اند، زیرا در آستانه پایان خود قرار دارند.

بر همین اساس، او فرضیه‌ای را مطرح می‌کند که آن را فرضیه Eschatian می‌نامد: اینکه نخستین شناسایی تأییدشده یک تمدن فرازمینی، به احتمال زیاد نمونه‌ای غیرمعمول خواهد بود؛ نمونه‌ای که به‌طور غیرعادی «پرسروصدا» است، یعنی نشانه‌هایی با قدرت بسیار بالا تولید می‌کند و احتمالاً در مرحله‌ای گذرا، ناپایدار یا حتی پایانی از حیات خود قرار دارد.

واژه Eschatian از مفهوم الهیاتی eschatology گرفته شده است؛ بخشی از باورهای دینی جهان که به مرگ، داوری نهایی و پایان بشریت می‌پردازد. بر اساس این فرضیه، سیگنال‌های بسیار قوی می‌توانند محصول جانبی تمدنی رو به افول باشند. برخی دانشمندان پیشنهاد کرده‌اند که تمدن انسانی به دلیل تغییرات اقلیمی در حال ناپایدار شدن است و افزایش دمای زمین، بالا رفتن میزان کربن و سایر آلاینده‌های شیمیایی می‌تواند از دید هوش‌های فرازمینی به‌عنوان علایم پرسروصدای یک تمدن در حال زوال تعبیر شود.

از سوی دیگر، این سیگنال‌ها می‌توانند فریادی آگاهانه و غیرقابل‌انکار برای کمک باشند. کیپینگ در یکی از ویدیوهای یوتیوب خود این پرسش را مطرح می‌کند که آیا سیگنال مشهور !Wow که در سال ۱۹۷۷ ثبت شد، می‌توانسته فریاد بسیار بلند تمدنی باشد که به آستانه پایان خود نزدیک شده بود.

فرضیه Eschatian پیامدهای مهمی برای شیوه جست‌وجو و درک ما از پدیده‌های کیهانی دارد. اگر چنین تمدن‌هایی وجود داشته باشند، محتمل‌ترین چیزی که ما آشکار می‌کنیم سیگنال‌هایی بسیار قوی اما غیرنماینده از کل جمعیت هوش‌های فرازمینی خواهد بود.

کیپینگ می‌نویسد که از نظر عملی، این فرضیه نشان می‌دهد بررسی‌های میدانی گسترده با نرخ نمونه‌برداری زمانی بالا که برای شناسایی پدیده‌های گذرا بهینه شده‌اند، بهترین شانس ما برای کشف چنین تمدن‌های پرسر و صدای کوتاه‌عمر هستند.

او توضیح می‌دهد که ما در حال رسیدن به مرحله‌ای هستیم که آسمان به‌طور مداوم در بُعد زمانی تحت نظارت قرار دارد. رصدخانه‌هایی مانند Vera Rubin Observatory و Sloan Digital Sky Survey به‌طور پیوسته آسمان را برای یافتن تغییرات پایش می‌کنند. این رویکرد برای شناسایی سیگنال‌های نامعمول که احتمالاً نخستین شناسایی ما از یک هوش فرازمینی خواهند بود، مناسب‌تر است.

کیپینگ تأکید می‌کند که به‌جای تمرکز بر نشانه‌های بسیار خاص و محدود، راهبردهای جست‌وجوی Eschatian باید بر پدیده‌های گذرای گسترده و ناهنجار تمرکز کنند؛ پدیده‌هایی که از نظر شدت تابش، طیف یا حرکت ظاهری با پدیده‌های شناخته‌شده اخترفیزیکی به‌سختی قابل توضیح هستند. او در پایان نتیجه می‌گیرد که تلاش‌های بی‌طرفانه برای شناسایی ناهنجاری‌ها می‌تواند مسیر پیشنهادی مناسبی برای آینده باشد.

دلایل متعددی وجود دارد که چرا نخستین مواجهه بشر با تمدنی دیگر به شکل ناوگان‌های عظیم تهاجمی بر فراز شهرها، موجودات تکامل‌یافته خیرخواه یا موجودات عجیب علمی‌تخیلی نخواهد بود. این‌ها تصاویری اغراق‌آمیز و نمایشی هستند که بیشتر برای جذب توجه ساخته شده‌اند.

در عوض، آنچه احتمالاً با آن روبه‌رو خواهیم شد، سیگنالی بسیار قوی و به‌شدت غیرمعمول از نقطه‌ای دور در کیهان است. کیپینگ می‌نویسد «تاریخ کشفیات اخترشناسی نشان می‌دهد که بسیاری از نخستین کشف‌ها، اعضای معمول رده خود نیستند، بلکه مواردی نادر و افراطی با نشانه‌های رصدی به‌طور نامتناسب بزرگ‌ هستند».