اطلاعات موجود درباره پیامدهای بلندمدت خالکوبی بر سلامت انسان همچنان اندک است، اما نتایج چند پژوهش تازه نشان می‌دهد که این شیوه هنری می‌تواند موجب التهاب طولانی‌مدت در بدن شود.

مطابق پژوهشی که بر روی موش‌ها انجام شده است، جوهر خالکوبی در گره‌های لنفاوی تجمع پیدا می‌کند و با ایجاد اختلال در عملکرد سیستم ایمنی، موجب تغییرات ماندگار در سازوکارهای دفاعی بدن می‌شود. در این مطالعه، موش‌هایی که خالکوبی شده بودند، التهاب مزمن در گره‌های لنفاوی خود نشان دادند. این گره‌ها، با ذرات جوهر رنگین شده بودند و واکنش پادتن آن‌ها به واکسن‌ها نیز دستخوش تغییر شد. گره‌های لنفاوی کسانی نیز که از افراد دارای خالکوبی نمونه‌برداری شده بود، حتی سال‌ها پس از انجام خالکوبی، نشانه‌های مشابهی از التهاب و تغییر رنگ را نشان می‌داد.

این نتایج، احتمال ارتباط میان خالکوبی و افزایش خطر ابتلا به بیماری‌ها را مطرح می‌کند و بیانگر نیاز به انجام تحقیقات بیشتر است. این نکته را سانتیاگو گونزالس از دانشگاه لوگانو در سوئیس مطرح می‌کند.

او با اشاره به این موضوع می‌گوید که طی فرآیند خالکوبی، جوهر مستقیما وارد بدن می‌شود و موضوع صرفا یک تغییر ظاهری در سطح پوست نیست، بلکه پیامدهایی در دستگاه ایمنی ایجاد می‌گردد. گونزالس توضیح می‌دهد که التهاب مزمن در درازمدت می‌تواند موجب فرسودگی سیستم ایمنی شود و این امر احتمال بروز عفونت‌ها یا برخی سرطان‌ها را افزایش می‌دهد. از این رو، پرسش‌های بسیاری وجود دارد که نیازمند بررسی بیشتر هستند.

خالکوبی در سال‌های اخیر در سراسر جهان به یک روند گسترده تبدیل شده است. اکنون میان ۳۰ تا ۴۰ درصد افراد در اروپا و ایالات متحده دست‌کم یک خالکوبی دارند. اگرچه گونزالس خود خالکوبی ندارد، اما ارزش هنری آن را درک می‌کند و آن را از نظر زیبایی‌شناختی جذاب می‌داند. با این حال، اطلاعات علمی درباره اثرات بلندمدت خالکوبی، به‌ویژه پیامدهای آن بر سیستم ایمنی، همچنان محدود است.

گونزالس می‌گوید او و همکارانش زمانی متوجه موضوع شدند که در جریان یک پروژه جداگانه درباره التهاب در موش‌ها، مشاهده کردند حیواناتی که برای شناسایی دارای خالکوبی کوچک شده بودند، واکنش‌های التهابی شدید و غیرمنتظره نشان دادند. همین موضوع سبب شد که آنها بررسی‌های دقیق‌تری انجام دهند.

پژوهشگران با استفاده از جوهرهای تجاری استاندارد در رنگ‌های مشکی، قرمز و سبز، بخشی به مساحت ۲۵ میلی‌متر مربع از پوست پای عقب چندین موش را خالکوبی کردند. آنها با کمک تجهیزات تصویربرداری پیشرفته مشاهده کردند که جوهر از طریق عروق لنفاوی به سرعت، و در بسیاری موارد طی چند دقیقه، به سوی گره‌های لنفاوی نزدیک حرکت می‌کند.

در آنجا، ماکروفاژها که از مهم‌ترین سلول‌های ایمنی برای پاک‌سازی بقایا، عوامل بیماری‌زا و سلول‌های مرده هستند، ذرات جوهر را جذب کرده و باعث رنگ‌ گرفتن گره‌ها و ایجاد التهاب حاد می‌شوند. حدود ۲۴ ساعت بعد، این ماکروفاژها می‌میرند و جوهر را آزاد می‌کنند؛ سپس ماکروفاژهای دیگر آن را جذب کرده و همین چرخه مرگ و جذب جوهر بارها تکرار می‌شود. این روند سبب ایجاد التهابی مزمن و چشمگیر می‌شود که مدت‌ها پس از بهبود محل خالکوبی ادامه می‌یابد.

گونزالس می‌گوید که پس از پایان آزمایش و با گذشت دو ماه از زمان خالکوبی، میزان شاخص‌های التهابی در گره‌های لنفاوی موش‌های خالکوبی‌شده همچنان تا پنج برابر بیش از حد طبیعی بود.

برای بررسی تأثیر این التهاب بر عملکرد سیستم ایمنی، پژوهشگران واکسن‌ها را به طور مستقیم در محل پوست خالکوبی‌شده تزریق کردند. واکنش پادتنی موش‌های خالکوبی‌شده به واکسن mRNA کووید-۱۹ ضعیف‌تر از موش‌های گروه کنترل بود، اما واکنش آنها به واکسن آنفلوآنزا قوی‌تر شد.

بررسی‌های بیشتر نشان داد که ماکروفاژهای گره لنفاوی در موش‌های خالکوبی‌شده چنان از جوهر پر شده‌اند که مقدار کمتری از واکسن کووید-۱۹ را جذب می‌کنند؛ واکسنی که برای فعال‌شدن نیازمند پردازش توسط ماکروفاژهاست. در مقابل، واکسن پروتئین‌محور آنفلوآنزا با افزایش التهاب، واکنش پادتنی بیشتری ایجاد کرده که شاید دلیل آن افزایش سلول‌های ایمنی فراخوانده‌شده به محل خالکوبی باشد. گونزالس می‌گوید که پاسخ ایمنی ممکن است به نوع واکسن بستگی داشته باشد.

در گام بعد، پژوهشگران مجموعه‌ای محدود از نمونه‌برداری‌های گره لنفاوی در انسان‌هایی را بررسی کردند که در نواحی نزدیک به گره‌ها خالکوبی داشته‌اند. حتی دو سال پس از خالکوبی، این گره‌ها همچنان حاوی ذرات رنگ بودند و ماکروفاژهای موجود در آنها همان الگوی مشاهده‌شده در موش‌ها را نشان می‌دادند. به گفته گونزالس، گره‌های لنفاوی این افراد کاملا از جوهر پر شده بود.

او اضافه کرد که این جوهر احتمالا تا پایان عمر در گره‌های لنفاوی باقی خواهد ماند، حتی اگر فرد اقدام به پاک‌کردن خالکوبی خود روی پوست کند؛ زیرا حذف جوهر از پوست ممکن است، اما حذف آن از گره‌های لنفاوی امکان‌پذیر نیست.

کریستل نیلسن از دانشگاه لوند در سوئد می‌گوید این یافته‌ها دیدگاه مهمی درباره ارتباط احتمالی میان خالکوبی و دستگاه ایمنی ارائه می‌دهد. او و همکارانش در ماه گذشته تحقیقی منتشر کردند که افزایش خطر ملانوم را در افراد دارای خالکوبی گزارش می‌داد. نیلسن توضیح می‌دهد که یکی از فرضیه‌های آنها نقش التهاب در گره‌های لنفاوی بود و نتایج این پژوهش جدید شواهد قانع‌کننده‌ای در تأیید این فرضیه ارائه می‌کند. او این مطالعه را گامی مهم در فهم ارتباط میان خالکوبی و بیماری‌ها می‌داند.

مایکل جیولبوداگیان از موسسه فدرال ارزیابی خطر آلمان در برلین نیز معتقد است این پژوهش تصویری دقیق‌تر از نحوه تعامل رنگ‌دانه‌های خالکوبی با سیستم ایمنی ارائه می‌دهد. با این حال تأکید می‌کند که نتایج حاصل از موش‌ها لزوما قابل تعمیم کامل به انسان نیست؛ به‌ویژه با در نظر گرفتن تفاوت‌های قابل توجه میان پوست انسان و موش. او می‌گوید اهمیت این موضوع برای سلامت انسان، به‌خصوص پس از بهبودی کامل زخم، نیازمند بررسی‌های گسترده‌تر است.

زندگی مملو از انتخاب‌هاست. برخی تصمیم‌ها ساده و کم‌خطرند؛ مثلاً انتخاب اینکه برای شام چه بخوریم، در تصویر بزرگ زندگی چندان اهمیتی ندارد. اما در مقابل، تصمیم‌هایی وجود دارند که پیچیده، سنگین و تعیین‌کننده‌اند؛ از ترک شغل و تشکیل خانواده گرفته تا سرمایه‌گذاری همه پس‌انداز در یک کسب‌وکار جدید، این تصمیمات از انتخاب‌هایی هستند که می‌توانند مسیر زندگی را تغییر دهند. اما مردم بیشترین چالش را با کدام تصمیم‌ها دارند؟

برای پاسخ به این پرسش، گروهی از روان‌شناسان دانشگاه زوریخ در سوئیس یک پرسش‌نامه طراحی کردند تا میزان استرس و بلاتکلیفی افراد در مواجهه با انتخاب‌های دشوار را ارزیابی کنند. برخلاف بسیاری از پژوهش‌ها که فهرستی از موقعیت‌های پرخطر را از پیش تعیین می‌کنند، تیم به سرپرستی رناتو فری (Renato Frey)، پاسخ‌ها را کاملاً باز گذاشت تا افراد بدون محدودیت، تنها یک تصمیم پرریسک را گزارش کنند. یافته‌هایی که در مجله Psychological Science منتشر شده، نشان می‌دهد الگوهای نگرانی در سال ۲۰۲۵ میان مردم به‌طرز قابل‌توجهی مشابه است.

فری توضیح داد:

ما از شرکت‌کنندگان خواستیم فقط یک انتخاب پرریسک را ذکر کنند. در مجموع، توزیع این تصمیم‌ها در حوزه‌های مختلف زندگی تقریباً ثابت باقی می‌ماند.

رتبه‌بندی پر استرس‌ترین تصمیمات در زندگی از دید روان‌شناسان - دیجینویپذیرفتن شغل جدیدرها کردن شغلسرمایه‌گذاری کردنرانندگی کردنخوداشتغال شدنخریدن خانهجراحی کردنازدواج کردنواکسن زدنمهاجرت کردنسفر کردناستفاده از فناوریسیگار کشیدنبچه‌دار شدنپذیرش فناوری 5Gسرمایه‌گذاری پول در یک کار پرخطردریافت آموزش یا تحصیلسوار هواپیما شدنتغییر محل سکونتعدم پایبندی به توصیه‌های ارتقادهنده سلامتملاقات با مردمتغییر شغل به یک کار نامشخصترک کردن خانه ترافیکبیمه نگرفتن

صرف‌نظر از ویژگی‌های جمعیت‌شناختی، اکثریت افراد پذیرفتن یک شغل جدید را پرریسک‌ترین تصمیم زندگی خود دانستند. پس از آن، ترک شغل، سرمایه‌گذاری مالی، رانندگی، کسب‌وکار شخصی و خرید خانه در جایگاه‌های بعدی قرار گرفت.

شگفتی آنجا بود که نتایج برخلاف تصورات اولیه برخی پژوهشگران از آب درآمد. انتظار می‌رفت تصمیم‌هایی مرتبط با سلامت یا فعالیت‌های روزمره مانند تنها سفر کردن در صدر قرار گیرند، اما داده‌ها چیز دیگری نشان دادند.

فری افزود:

این یافته برای ما جالب بود؛ انگار نتایج برعکس چیزی شد که انتظار داشتیم. مردم در وهله اول به خطرات شغلی فکر می‌کنند.

در ادامه، تیم تحقیقاتی فهرستی فشرده از ۱۰۰ تصمیم پرریسک تهیه کرد؛ تصمیم‌هایی که در زندگی روزمره به‌طور مشترک تجربه می‌شوند و در حوزه‌هایی مانند شغلی، مالی و عاطفی دسته‌بندی شده‌اند. این طبقه‌بندی همچنین براساس گروه‌های سنی و جنسیت نیز انجام شده است تا بررسی روندهای گسترده‌تری ممکن شود. یکی از نمونه‌های قابل‌توجه این است که پژوهشگران بررسی کردند آیا تصمیم‌های پرریسک در دوران پیش از همه‌گیری کرونا، حین آن و پس از آن تغییر کرده‌اند یا نه. اما به گفته فری، نتایج در تمام این دوره‌ها به شکل شگفت‌انگیزی ثابت باقی ماند.

تنها تفاوت مهم، در شیوه‌ای بود که افراد ریسک را تعریف می‌کردند. این واژه عمداً مبهم گذاشته شد تا گسترده‌ترین دامنه پاسخ‌ها ثبت شود. برای برخی، ریسک به معنای موقعیت‌های تصادفی مانند قمار است، اما برای برخی دیگر، تصمیم‌های سنگین و سرنوشت‌ساز. برخی داوطلبان از تصمیم شخصی خود گفتند و برخی دیگر داستان انتخاب‌های پرخطر اطرافیانشان را بازگو کردند. سپس توضیح دادند که پیامد انتخاب ریسکی و غیرریسکی چه بوده است.

با این حال، متغیرهای جمعیت‌شناختی نیز در برخی الگوها نقش داشتند؛ برای مثال، بزرگ‌ترین ریسک از نگاه جوانان معمولاً ترک شغل است، در حالی که افراد مسن‌تر پذیرفتن یک شغل جدید را خطرناک‌تر می‌دانند.

فری توضیح داد:

این الگوهای ظریف‌تر کمک می‌کند بفهمیم کدام گروه‌های جامعه بیشتر در معرض کدام انتخاب‌های پرریسک قرار دارند.

به باور پژوهشگران، این پایگاه داده جدید می‌تواند به سیاست‌گذاران کمک کند تا تشخیص دهند کدام گروه‌ها به ابزارهای حمایتی و کمک در تصمیم‌گیری نیاز دارند. همچنین روان‌شناسان می‌توانند از این اطلاعات برای درک الگوهای گسترده‌تر میان مراجعان استفاده کنند.

فری در پایان گفت:

فکر می‌کنم این پژوهش می‌تواند الگویی برای انجام مطالعات اکتشافی و داده‌محور باشد؛ پژوهشی که هر از گاهی لازم است تا درک تازه‌ای از تصمیم‌های واقعی مردم در زندگی به دست بیاوریم.

آبی در موجودات زنده رنگ نسبتاً کمیابی محسوب می‌شود. رنگ سبز بخش بزرگی از جهان را پوشانده و زرد و نارنجی نیز به وفور در گیاهان و جانوران به چشم می‌خورند. رنگ‌های قرمز و صورتی نیز فرصت‌هایی برای جلب توجه دارند؛ اما آبی تنها در مجموعه‌ای اندک از گل‌ها، پرندگان عجیب و غریب و چند قورباغه غیرمعمول مشاهده می‌شود؛ البته رنگ دیگری وجود دارد که حتی از آبی هم در طبیعت کمیاب‌تر است: بنفش! در ادامه توضیح خواهیم داد چرا بنفش به ندرت در طبیعت دیده می‌شود.

کمیابی رنگ‌ها در طبیعت به مسئله فیزیک و تکامل مربوط می‌شود. رنگ‌ها از بازتاب طول موج‌های خاص در طیف الکترومغناطیسی پدید می‌آیند. طول موج‌های کوتاه‌تر، مانند آبی، انرژی بیشتری حمل می‌کنند؛ اما طول موج‌های بلندتر، مانند قرمز، انرژی کمتری دارند.

چرا رنگ سبز در طبیعت به وفور دیده می‌شود؟

تصویر جنگل

سبز تقریباً در میانه‌ طیف مرئی قرار دارد؛ بنابراین طول موج آن برای بهره‌برداری عالی است؛ این رنگ رایج‌ترین رنگ در طبیعت محسوب می‌شود؛ زیرا فتوسنتز که برای تداوم حیات سیاره زمین یک فعالیت بنیادین محسوب می‌شود، نور خورشید را به انرژی شیمیایی تبدیل می‌کند. گیاهان این کار را با کمک رنگدانه‌ای به نام کلروفیل انجام می‌دهند؛ کلروفیل نور سبز را بازتاب می‌دهد، اما از سوی دیگر بخش زیادی از نور قرمز و مقداری نور آبی را جذب می‌کند.

پذیرش طول موج‌های قرمز و آبی راهی پایدار و کارآمد برای برانگیختن الکترون‌ها در کلروفیل است؛ این پدیده تبدیل انرژی نور به انرژی شیمیایی را برای گیاه امکان‌پذیر می‌کند. در مقابل طول موج‌های مربوط به سبز بیشتر بازتاب می‌شوند تا جذب؛ به همین دلیل برگ‌ها سبز به نظر می‌رسند.

دلیل کمیابی رنگ‌های دیگر در طبیعت نیز اغلب به همین نوع موازنه مربوط می‌شود؛ رنگدانه‌ها نه‌تنها باید از نظر زیست‌ شیمیایی امکان‌پذیر باشند، بلکه باید هدفی تکاملی را نیز برآورده کنند؛ خواه برای فتوسنتز، خواه برای استتار؛ یا حتی برای ارسال نشانه‌ها. 

چرا آبی در طبیعت این‌قدر نادر است؟

قورباغه آبی

رنگ آبی در طبیعت به ندرت دیده می‌شود؛ زیرا طول موج کوتاه و فرکانس بالای نور آبی به معنای انرژی زیاد آن است؛ بنابراین بیشتر رنگدانه‌ها  بیشتر از اینکه آن را بازتاب کنند، جذبش می‌کنند؛ نور آبی مانند بسته‌ای از انرژی شدید است که از نظر زیست‌شیمیایی بازتاب‌دادنش دشوار و سنگین و جذب کردن آن بسیار آسان‌تر از پس‌زدن ضربه است.

این موضوع بدان معنا نیست که حیات وحش راهی برای بهره‌گیری از رنگ‌های آبی پیدا نکرده است؛ اگر فضایی خالی برای پر شدن وجود داشته باشد، چیزی آن را پر خواهد کرد. کافی است به پرندگان گرمسیری، حدود ۱۰ درصد از گیاهان و آن سوسک‌های زیبا فکر کنید.

با این حال موجودات مذکور برای اینکه آبی به نظر برسند، الزاماً از رنگدانه‌های واقعی استفاده نمی‌کنند. در  مقابل بسیاری از آن‌ها به ساختارهای فیزیکی میکروسکوپی متکی هستند که نور را پراکنده می‌کنند تا ادراک آبی ایجاد شود؛ پدیده‌ای که به آن «رنگ‌آمیزی ساختاری» (structural coloration) گفته می‌شود. تسلط یافتن بر چنین فرایندی پرهزینه و دشوار است؛ بنابراین تنها تعداد کمی از موجودات زنده به اندازه کافی تحت فشار قرار گرفته‌اند تا با آن دست و پنجه نرم کنند.

چرا بنفش در طبیعت حتی نادرتر از رنگ آبی است؟

بنفش، کمیاب‌ترین رنگ در طبیعت

فرکانس رنگ بنفش حتی بالاتر از فرکانس رنگ آبی است و طول موجی کوتاه‌تر از آبی دارد و در انتهای قسمت بسیار پرانرژی طیف مرئی قرار می‌گیرد؛ بنابراین می‌توان آن را نسخه‌ افراطی از رنگ آبی تصور کرد (لازم به ذکر است نباید رنگ بنفش را با ارغوانی یا همان ترکیب آبی و قرمز اشتباه گرفت).

تمام عواملی که رنگ آبی را کمیاب می‌کنند (مانند فرکانس بالای آن) در مورد رنگ بنفش شدت بیشتری دارند؛ به همین دلیل رنگ بنفش تقریباً در موجودات زنده وجود ندارد و کمیاب‌ترین رنگ در طبیعت محسوب می‌شود.تولید بنفش از طریق رنگدانه‌ها از نظر انرژی بسیار دشوارتر است؛ علاوه بر این رنگ‌آمیزی ساختاری رنگ بنفش نیز پیچیده‌تر است؛ زیرا نیازمند ساختارهای میکروسکوپی بسیار متراکم و دقیق است که تنها تعداد اندکی از موجودات توانایی ایجاد آن را دارند.  

کمیابی برخی رنگ‌ها به نحوه‌ برخورد انسان‌ها با رنگ‌دانه‌ها در فرهنگ‌هایشان نیز مربوط می‌شود؛ در روزگاری که هنوز آزمایشگاه‌ها و رنگ‌های شیمیایی وجود نداشت، سایه رنگ‌های آبی‌ و ارغوانی‌ برای رهبران بزرگ، نخبگان معنوی و دیگر افراد قدرتمند در جوامع محفوظ بوده‌اند و ایجاد می‌شده‌اند. تولید این رنگ‌ها حتی با دانش فنی امروز، کاری دشوار و نیازمند مهارت فراوان است.

سی‌تی‌اسکن قفسه سینه یک مرد، مناطقی بسیار روشن را نشان داد که بیانگر رسوب کلسیم در عضلات سینه او بود. این نقاط دقیقاً همان جاهایی بودند که وی پیش‌تر روغن‌های حجم‌دهنده عضلانی را تزریق کرده بود.

بیمار، مردی ۶۰ ساله ساکن ورشو در لهستان است. او پس از دو روز استفراغ مداوم به بیمارستان مراجعه کرد. علاوه بر این، او طی حدود یک سال پیش از مراجعه، دچار ضعف تدریجی شده و بدون قصد قبلی حدود ۱۸ کیلوگرم وزن کم کرده بود.

پزشکان برای کاهش کلسیم اضافی، یک داروی مُدر، مایعات وریدی، یک داروی استروئیدی و دارویی پایین‌آورنده کلسیم تجویز کردند. میزان کلسیم خون او برای مدتی کاهش یافت و با چند نسخه از بیمارستان مرخص شد. اما سه هفته بعد، در پی یک ویزیت، مشخص شد سطح کلسیم خونش دوباره افزایش یافته و در نتیجه در بخش نفرولوژی بستری شد.

وضعیت عمومی بیمار پایدار بود، اما در معاینه فیزیکی، تغییرات آشکاری در عضلات بازو و قفسه سینه دیده شد که با ناهنجاری‌های مشاهده‌شده در اسکن‌ها مطابقت داشت. در این مرحله، پزشکان بار دیگر سوابق پزشکی بیمار را مرور کردند و او یک نکته بسیار کلیدی را مطرح کرد: حدود ۳۰ سال پیش، تزریق‌های درون‌عضلانی با ترکیبی نامشخص (احتمالاً حاوی تستوسترون) را در عضلات سینه و بازوی خود انجام داده بود تا آن‌ها را بزرگ‌تر کند. طبق گزارش، او آخرین بار دو سال قبل چنین تزریق‌هایی دریافت کرده است. تناوب دقیق این تزریق‌ها در سال‌های گذشته مشخص نیست.

آزمایش خون نشان داد که هورمون پاراتیروئید که مسئول تنظیم کلسیم بوده به میزان چشمگیری پایین است؛ بنابراین یکی از شایع‌ترین علل افزایش کلسیم کنار گذاشته شد. همچنین هیچ نشانه‌ای از سرطان پنهان در دستگاه گوارش، هیچ مورد غیرطبیعی در ارزیابی اورولوژی و هیچ نشانه‌ای از بیماری‌های خودایمنی مشاهده نشد. پس از بررسی سایر علل احتمالی، تیم درمان یک نمونه‌برداری از نواحی غیرطبیعی عضلانی انجام داد.

در بررسی میکروسکوپی، عضله با ماده‌ای روغنی‌مانند و مشابه سیلیکون پر شده و توسط رسوبات انبوه کلسیم احاطه گردیده بود. تیم درمان نتیجه گرفت که تزریق‌های قدیمی مرد احتمالاً حاوی ترکیب سینثول (synthol) بوده‌اند؛ ماده‌ای عمدتاً روغنی که با ایجاد حجمی ظاهری در عضله، آن را شبیه بادکنک پر از مایع بزرگ‌تر نشان می‌دهد.

در این بیمار، سینثول یک واکنش التهابی پایدار ناشی از جسم خارجی ایجاد کرده بود؛ واکنشی که در آن بدن به ماده‌ای که قادر به تجزیه آن نیست پاسخ می‌دهد. این روند در طول زمان موجب ایجاد بافت اسکار و کلسیفیکاسیون شده و مقدار زیادی کلسیم را داخل عضله ذخیره کرده است. در نهایت این کلسیم وارد جریان خون او شده است.

چند گزارش قبلی از موارد مشابه نشان داده بود که برداشتن جراحی نواحی کلسیفیکاسیون تنها راه مطمئن برای کنترل بلندمدت افزایش پایدار کلسیم است. در یک مورد، سطح کلسیم بیمار سه ماه پس از برداشتن بافت به حالت طبیعی برگشته بود. با این حال، در خصوص این بیمار، نویسندگان گزارش مشخص نکرده‌اند که آیا او در نهایت تحت عمل جراحی قرار گرفته یا خیر، و همچنین به پیامدهای بلندمدت وضعیت او اشاره‌ای نشده است.

تزریق‌های سینثول معمولاً شامل ۸۵ درصد تری‌گلیسیریدهای زنجیره‌متوسط، ۷.۵ درصد داروی بی‌حسی موضعی مانند لیدوکائین و ۷.۵ درصد الکل برای استریل‌سازی است. روغن‌ها عامل اصلی ایجاد ظاهر عضلانی حجیم هستند، زیرا بدن به‌سادگی آن‌ها را پردازش نمی‌کند و اثراتشان سال‌ها باقی می‌ماند. با وجود خطرات جدی مانند تغییر شکل عضلانی، ایجاد زخم‌های مزمن و اسکار، تهیه سینثول نسبتاً آسان است.

تنها دو مورد دیگر از افزایش کلسیم خون که به تزریق سینثول ارتباط داشت گزارش شده است که هر دو در لبنان رخ داده بودند. سازوکار دقیق بروز این پدیده همچنان ناشناخته است. عوارض شناخته‌شده سینثول معمولاً بلافاصله پس از تزریق بروز می‌کنند، اما در این بیمار، اثرات پس از گذشت سال‌ها ظاهر شده و همین امر تشخیص را به‌شدت دشوار کرده بود.

به گفته محققان، این مورد شواهد بیشتری ارائه می‌دهد مبنی بر این‌که تزریق درون‌عضلانی سینثول می‌تواند یکی از علل افزایش سطح کلسیم سرم باشد، هرچند چنین مواردی بسیار نادر گزارش شده است.