جمله !Jinx, you owe me a soda نمونه‌ای از همان لحظاتی است که حالتی رازآلود و فراتر از یک تصادف ساده‌ی گفت‌وگویی به نظر می‌رسد. آن لحظه‌، بر پایه‌ی یافته‌های پژوهشی، صرفاً یک حس خیالی نیست، بلکه ممکن است از نوعی تله‌پاتی طبیعی سرچشمه بگیرد که بی‌صدا ارتباطات روزمره‌ی ما را شکل می‌دهد و حتی شاید در ساختن آینده نیز نقشی ایفا کند.

این پدیده که اتصال و جفت شدن عصبی (Neural Coupling) نام دارد، زمانی ظاهر می‌شود که مغز دو یا چند نفر به‌گونه‌ای هم‌زمان، الگوهای فعالیت مشابهی را نشان می‌دهند. با این حال، اتصال عصبی به هیچ‌وجه در حد تله‌پاتی اغراق‌شده در فیلم‌ها نیست. همگام‌شدن با یک دوست به معنای انتقال مستقیم واژه‌ها به ذهن او نخواهد بود. یوری هسون، پژوهشگری که یک دهه پیش برای نخستین بار ارتباط مغز-به-مغز را کشف کرد، مغز انسان را شبیه نوعی فرستنده‌ی بی‌سیم توصیف می‌کند. هرچند این مسئله در نگاه اول حالتی علمی-تخیلی دارد، هسون تأکید می‌کند که هیچ عنصر رازآلودی در این روند وجود ندارد.

او در توضیح خود می‌نویسد که این فرایند هیچ ارتباطی با یک ترفند ذهنی خیالی ندارد، بلکه معنای حقیقی ارتباط همین است، چیزی که انسان‌ها در انجام آن مهارت بی‌همتا دارند و در نوع خود شگفت‌انگیز است.

هسون باور دارد که یافته‌هایش نشان می‌دهد ارتباط در حقیقت کنشی واحد است که توسط دو مغز به‌طور مشترک انجام می‌شود. به اعتقاد او، همه‌ی مغزها به شکل طبیعی با جهان بیرون پیوند برقرار می‌کنند و در برابر محرک‌هایی که دریافت می‌کنیم واکنش نشان می‌دهند. تفاوت انسان با دیگر جانداران در این است که می‌تواند بدون حضور محرک نیز این اتصال و جفت شدن (coupling) را شکل دهد. برای نمونه، اگر دو میمون در برابر خود یک موز ببینند، احتمالاً مغزشان واکنش یکسانی نشان می‌دهد؛ همین موضوع درباره‌ی انسان‌ها هم صدق می‌کند. اما اگر تنها واژه‌ی موز را بشنوید، شما و گوینده هر دو بدون حضور فیزیکی میوه، معنای آن یعنی همان میوه‌ی زرد و کشیده را درک می‌کنید؛ قابلیتی که بسیاری از حیوانات فاقد آن هستند و همین مسئله برای پژوهشگرانی مانند هسون بسیار مهم و هیجان‌انگیز است.

دانشمندان می‌گویند ذهن‌های ما همگی به هم پیوند خورده‌اند - دیجینوی

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که این همگام شدن مغزی در موقعیت‌های گوناگونی رخ می‌دهد. برای مثال، مشخص شده که اتصال عصبی هنگام مسابقات شطرنج یا در جلسات موسیقی و به‌طور کلی فعالیت‌هایی که به تمرکز و خلاقیت نیاز دارند ظاهر می‌شود. از سوی دیگر، یک پژوهش در سال ۲۰۱۴ که در مجله‌ی PLOS One چاپ شد نشان داد که این همگامی می‌تواند در موقعیت‌های کاملاً فیزیکی مانند بوسیدن نیز رخ دهد؛ مانند بوسیدن.

با این حال، برای بهبود همگام‌سازی مغزها، نه نیاز به بوسه است و نه تبدیل شدن به استاد بزرگ شطرنج. برخی مطالعات نشان داده‌اند که اتصال عصبی حتی می‌تواند فاصله‌ی فیزیکی را نیز نادیده بگیرد. برای نمونه، یک مطالعه در سال ۲۰۲۲ نشان داد زوج‌هایی که در یک بازی ویدئویی همکاری می‌کردند، با وجود اینکه تنها از طریق حرکات روی صفحه با هم در ارتباط بودند، همگامی مغزی بیشتری را تجربه کردند. با این حال، شماری از متخصصان دیگر که بر روی اتصال عصبی کار می‌کنند، باور دارند که حضور چهره‌به‌چهره همچنان قوی‌تر است؛ زیرا حرکات غیرکلامی مانند اشاره‌های دست، روند ارتباط را تقویت می‌کنند؛ نکته‌ای که هَسون نیز آن را تأیید می‌کند.

شاید شگفت‌انگیزترین نکته این باشد که این پدیده وابسته به سن یا توان عقلانی نیست. یک مطالعه در سال ۲۰۱۹ که در مجله‌ی علمی Psychological Science منتشر شد، نشان داد که مغز نوزاد و بزرگسال هنگام بازی با یکدیگر همگام می‌شود. در این پژوهش، فعالیت مغزی بزرگسالان و کودکانی بین ۹ تا ۱۵ ماه بررسی شد. در مرحله‌ی نخست، پژوهشگر بزرگسال با هر نوزاد تعامل مستقیم داشت؛ ازجمله بازی با اسباب‌بازی‌ها، خواندن شعرهای کودکانه، و کتاب‌خوانی. در مرحله‌ی دوم، همان پژوهشگر برای یک بزرگسال دیگر داستان می‌خواند و کودکان در کنار والدین خود نشسته بودند.

نتایج نشان داد که هنگام تعامل رو‌در‌رو، مغز نوزادان با مغز بزرگسالان همگام شده است، به‌ویژه در بخش‌هایی که با درک محیط ارتباط دارند. اما زمانی که کودکان از این تعامل جدا شده و به فعالیت پژوهشگر توجه نمی‌کردند، این همگامی از میان می‌رفت. به گفته‌ی گروه پژوهشی، این روند ممکن است به‌صورت ناهشیارانه در شکل‌دهی شیوه‌ی ارتباط ما نقش داشته باشد.

کیسی لو-ویلیامز، نویسنده‌ی همکار در این پژوهش، توضیح می‌دهد که یافته‌ها نشان داده‌اند مغز نوزاد در بسیاری از لحظات چند ثانیه جلوتر از مغز بزرگسال عمل می‌کرده است؛ مسئله‌ای که نشان می‌دهد نوزادان صرفاً دریافت‌کننده‌ی منفعل اطلاعات نیستند، بلکه بزرگسال را به سوی آنچه قرار است توجه کند هدایت می‌کنند، از جمله اینکه کدام اسباب‌بازی را بردارد یا چه واژه‌هایی را بیان کند.

اتصال عصبی نه‌تنها پیوسته در حال رخ دادن است، بلکه می‌تواند بدون آنکه متوجه آن باشیم به ما کمک کند. در مطالعه‌ای در سال ۲۰۲۳، سوزان دیکر و همکارانش بررسی کردند که همگامی مغز-به-مغز چگونه بر یادگیری دانش‌آموزان تأثیر می‌گذارد. آن‌ها دریافتند دانش‌آموزانی که امواج مغزی‌شان با معلم و هم‌کلاسی‌ها هم‌سو‌تر بود، بهتر می‌آموختند و اطلاعات بیشتری را حفظ می‌کردند.

دیکر برای توضیح این موضوع از مثال راه رفتن در کنار فردی که بسیار قدبلند است استفاده می‌کند: شما شاید مجبور شوید گام‌های بلندتری بردارید یا او گام‌های کوتاه‌تری بردارد تا در نهایت در یک سرعت مشترک حرکت کنید. او توضیح می‌دهد که این نوع هماهنگی، پیش‌بینی‌کننده‌ی یادگیری است، به این معنا که اگر مغز شما بتواند حدس بزند معلم قرار است چه بگوید، آموختن شما عمیق‌تر خواهد شد.

او تأکید می‌کند که انسان‌ها موجوداتی ریتم‌مند هستند و همواره در جست‌وجوی چیزی برای همگام‌شدن. از آنجا که گفتگو به‌طور طبیعی دارای جریان ریتمیک است، این هماهنگی اجتماعی می‌تواند ارتباطی روان‌تر ایجاد کند و در نهایت، درک ما از یکدیگر را عمیق‌تر سازد.

برچسب ها :

چه امتیازی می دهید؟
5 / 0
[ 0 رای ]
دیدگاه کاربران 0
  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.